🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم...
![🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم... 🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم...](http://bayanbox.ir/view/8700000877381593793/Screenshot-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B3%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B0%DB%B4%DB%B2%DB%B4%DB%B5-WhatsApp.jpg)
از بَچگی یاد گرفتم که تَنها باشم
حَتی اگه زمین خوردَم خودَم تنها پاشم
توی کانون گرم خونواده نَبودم
چون که ننه بابا بالا سَرم نَبودن
────
خُدا بیامرز آقام میومَد مَدرسه
مُدیر میگفت چرا پسرت انقدر دِپرسه
آقام میگفت این تو کودَکی با هَمه فرق داشت
خیلی بَچه بود وَلی بزرگ بودَن حرفاش
────
هَمه چی خوب بود که آقام فوت کرد
مَمد بچه بود بد کُپ کرد …
آره حال و روز مَن خیلی داغون بود
بُغض و گریه های شبانمَم با خون بود
────
تا چَند روز اصَن غذا نمیخوردم
آره دیگه مَن خیلی دَرد کشیدم
از بَچگی مَزه ی فقر چشیدم
────
نَسخ یه نفرم که مَنو دَرکم کنه
نه با دیدن مُشکلات مَنو ترکم کنه
مَنو بَد مُحاصره کرد سلسله ی غم
قلبم بَد ویران شد مِثل زلزله بم
────
میگن خُدا غَمارو بهت هدیه میکنه
آره مَن دیدم که مرد گریه میکنه
آره گریه میکردم شبا بالای پُشت بوم
بی پولی کودک دَرونمو کشته بود
────
هیچکی بادکنک بَچگیمو باد نکرد
هیچوقتم هیچکسم مَنو شاد نکرد
از هَمون بچگی خودمون کار کردیم
خودمون با پول خودمون حال کردیم
────
رفیقامو شاد میدیدَم کنار باباشون
چشام پُر از اشک میشدو میکردم دعاشون
که اینا مثل ما یتیم نشن …
پدر گنج خونست اینا فقیر نشن
خونواده ی مَن با دیگران خیلی فرق داشت
یه مُشکل بزرگ به اسم فَقر داشت
توی خونواده ی ما اصلا مُحبت نبود
دور و بر ما پُر شد از آدم حسود
────
از اون آدمایی که هَمیشه توی کمینن
مُنتظر دیدن جنازت روی زمینن
هَمونی که تو مُحبتتو میریختی به پاش
توی جَمعیت گمشی دَر نمیاد صداش
────
دیگه نمیگه این هَمونی که خوبی کرده
مَمل دیگه پیر شده مَمل کوه درده
پلیس گفت اینو بگیر سَریع دَستبند زد
قاضی گفت جُرم گفت این بوده لبخند زد
────
قاضی لبخند تو شَهر ما دیگه جُرم نبود
چقدر خوب میشد تو دُنیا دیگه ظلم نبود
قاضی دُخترا تو تنهاییشون جیغ میزنن
قاضی پسرامون هَمگیشون اسیر موادن
────
اینا اینجوری نَبودن اینا هَمه با سوادن
قاضی با آرامبخش هَمه که آروم میشیم
قاضی یه نگاه کن هَمه داغون میشیم
قاضی تو این فِکریم چرا توی جوونیمون پیریم
────
چقدر زَجر کشیدیمو از جوونیمون سیریم
قاضی حَقی ندارن وَلی حقتو میخوان
اینجا خوبتو میگن وَلی بدتو میخوان
────
قاضی خونه دُرست میکنن با اسکناس
بیچاره گناهی نَکرده کرده اختلاس
هَمین اختلافات حال مارو بَد کرده
مُخ جوونا رو پوکیده و رَد کرده
────
قاضی تو هَمش بیا بگو عیب نداره
یارو فقیره پول و لباس عِید نداره
دیگه انتظاری نی جوونا سالم باشن
تو اوج جوونی شکیبا و عالم باشن
21:22:07
🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم...
![🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم... 🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم...](http://bayanbox.ir/view/8700000877381593793/Screenshot-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B3%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B0%DB%B4%DB%B2%DB%B4%DB%B5-WhatsApp.jpg)
از بَچگی یاد گرفتم که تَنها باشم
حَتی اگه زمین خوردَم خودَم تنها پاشم
توی کانون گرم خونواده نَبودم
چون که ننه بابا بالا سَرم نَبودن
────
خُدا بیامرز آقام میومَد مَدرسه
مُدیر میگفت چرا پسرت انقدر دِپرسه
آقام میگفت این تو کودَکی با هَمه فرق داشت
خیلی بَچه بود وَلی بزرگ بودَن حرفاش
────
هَمه چی خوب بود که آقام فوت کرد
مَمد بچه بود بد کُپ کرد …
آره حال و روز مَن خیلی داغون بود
بُغض و گریه های شبانمَم با خون بود
────
تا چَند روز اصَن غذا نمیخوردم
آره دیگه مَن خیلی دَرد کشیدم
از بَچگی مَزه ی فقر چشیدم
────
نَسخ یه نفرم که مَنو دَرکم کنه
نه با دیدن مُشکلات مَنو ترکم کنه
مَنو بَد مُحاصره کرد سلسله ی غم
قلبم بَد ویران شد مِثل زلزله بم
────
میگن خُدا غَمارو بهت هدیه میکنه
آره مَن دیدم که مرد گریه میکنه
آره گریه میکردم شبا بالای پُشت بوم
بی پولی کودک دَرونمو کشته بود
────
هیچکی بادکنک بَچگیمو باد نکرد
هیچوقتم هیچکسم مَنو شاد نکرد
از هَمون بچگی خودمون کار کردیم
خودمون با پول خودمون حال کردیم
────
رفیقامو شاد میدیدَم کنار باباشون
چشام پُر از اشک میشدو میکردم دعاشون
که اینا مثل ما یتیم نشن …
پدر گنج خونست اینا فقیر نشن
خونواده ی مَن با دیگران خیلی فرق داشت
یه مُشکل بزرگ به اسم فَقر داشت
توی خونواده ی ما اصلا مُحبت نبود
دور و بر ما پُر شد از آدم حسود
────
از اون آدمایی که هَمیشه توی کمینن
مُنتظر دیدن جنازت روی زمینن
هَمونی که تو مُحبتتو میریختی به پاش
توی جَمعیت گمشی دَر نمیاد صداش
────
دیگه نمیگه این هَمونی که خوبی کرده
مَمل دیگه پیر شده مَمل کوه درده
پلیس گفت اینو بگیر سَریع دَستبند زد
قاضی گفت جُرم گفت این بوده لبخند زد
────
قاضی لبخند تو شَهر ما دیگه جُرم نبود
چقدر خوب میشد تو دُنیا دیگه ظلم نبود
قاضی دُخترا تو تنهاییشون جیغ میزنن
قاضی پسرامون هَمگیشون اسیر موادن
────
اینا اینجوری نَبودن اینا هَمه با سوادن
قاضی با آرامبخش هَمه که آروم میشیم
قاضی یه نگاه کن هَمه داغون میشیم
قاضی تو این فِکریم چرا توی جوونیمون پیریم
────
چقدر زَجر کشیدیمو از جوونیمون سیریم
قاضی حَقی ندارن وَلی حقتو میخوان
اینجا خوبتو میگن وَلی بدتو میخوان
────
قاضی خونه دُرست میکنن با اسکناس
بیچاره گناهی نَکرده کرده اختلاس
هَمین اختلافات حال مارو بَد کرده
مُخ جوونا رو پوکیده و رَد کرده
────
قاضی تو هَمش بیا بگو عیب نداره
یارو فقیره پول و لباس عِید نداره
دیگه انتظاری نی جوونا سالم باشن
تو اوج جوونی شکیبا و عالم باشن
21:22:07
از بَچگی یاد گرفتم که تَنها باشم
حَتی اگه زمین خوردَم خودَم تنها پاشم
توی کانون گرم خونواده نَبودم
چون که ننه بابا بالا سَرم نَبودن
────
خُدا بیامرز آقام میومَد مَدرسه
مُدیر میگفت چرا پسرت انقدر دِپرسه
آقام میگفت این تو کودَکی با هَمه فرق داشت
خیلی بَچه بود وَلی بزرگ بودَن حرفاش
────
هَمه چی خوب بود که آقام فوت کرد
مَمد بچه بود بد کُپ کرد …
آره حال و روز مَن خیلی داغون بود
بُغض و گریه های شبانمَم با خون بود
────
تا چَند روز اصَن غذا نمیخوردم
آره دیگه مَن خیلی دَرد کشیدم
از بَچگی مَزه ی فقر چشیدم
────
نَسخ یه نفرم که مَنو دَرکم کنه
نه با دیدن مُشکلات مَنو ترکم کنه
مَنو بَد مُحاصره کرد سلسله ی غم
قلبم بَد ویران شد مِثل زلزله بم
────
میگن خُدا غَمارو بهت هدیه میکنه
آره مَن دیدم که مرد گریه میکنه
آره گریه میکردم شبا بالای پُشت بوم
بی پولی کودک دَرونمو کشته بود
────
هیچکی بادکنک بَچگیمو باد نکرد
هیچوقتم هیچکسم مَنو شاد نکرد
از هَمون بچگی خودمون کار کردیم
خودمون با پول خودمون حال کردیم
────
رفیقامو شاد میدیدَم کنار باباشون
چشام پُر از اشک میشدو میکردم دعاشون
که اینا مثل ما یتیم نشن …
پدر گنج خونست اینا فقیر نشن
خونواده ی مَن با دیگران خیلی فرق داشت
یه مُشکل بزرگ به اسم فَقر داشت
توی خونواده ی ما اصلا مُحبت نبود
دور و بر ما پُر شد از آدم حسود
────
از اون آدمایی که هَمیشه توی کمینن
مُنتظر دیدن جنازت روی زمینن
هَمونی که تو مُحبتتو میریختی به پاش
توی جَمعیت گمشی دَر نمیاد صداش
────
دیگه نمیگه این هَمونی که خوبی کرده
مَمل دیگه پیر شده مَمل کوه درده
پلیس گفت اینو بگیر سَریع دَستبند زد
قاضی گفت جُرم گفت این بوده لبخند زد
────
قاضی لبخند تو شَهر ما دیگه جُرم نبود
چقدر خوب میشد تو دُنیا دیگه ظلم نبود
قاضی دُخترا تو تنهاییشون جیغ میزنن
قاضی پسرامون هَمگیشون اسیر موادن
────
اینا اینجوری نَبودن اینا هَمه با سوادن
قاضی با آرامبخش هَمه که آروم میشیم
قاضی یه نگاه کن هَمه داغون میشیم
قاضی تو این فِکریم چرا توی جوونیمون پیریم
────
چقدر زَجر کشیدیمو از جوونیمون سیریم
قاضی حَقی ندارن وَلی حقتو میخوان
اینجا خوبتو میگن وَلی بدتو میخوان
────
قاضی خونه دُرست میکنن با اسکناس
بیچاره گناهی نَکرده کرده اختلاس
هَمین اختلافات حال مارو بَد کرده
مُخ جوونا رو پوکیده و رَد کرده
────
قاضی تو هَمش بیا بگو عیب نداره
یارو فقیره پول و لباس عِید نداره
دیگه انتظاری نی جوونا سالم باشن
تو اوج جوونی شکیبا و عالم باشن
21:22:07
![🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم... 🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم...](http://bayanbox.ir/view/8700000877381593793/Screenshot-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B3%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B0%DB%B4%DB%B2%DB%B4%DB%B5-WhatsApp.jpg)
🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم...
![🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم... 🖤از بچگی یاد گرفتم تنها باشم...](http://bayanbox.ir/view/8700000877381593793/Screenshot-%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B2%DB%B0%DB%B3%DB%B1%DB%B0-%DB%B0%DB%B0%DB%B4%DB%B2%DB%B4%DB%B5-WhatsApp.jpg)
از بَچگی یاد گرفتم که تَنها باشم
حَتی اگه زمین خوردَم خودَم تنها پاشم
توی کانون گرم خونواده نَبودم
چون که ننه بابا بالا سَرم نَبودن
────
خُدا بیامرز آقام میومَد مَدرسه
مُدیر میگفت چرا پسرت انقدر دِپرسه
آقام میگفت این تو کودَکی با هَمه فرق داشت
خیلی بَچه بود وَلی بزرگ بودَن حرفاش
────
هَمه چی خوب بود که آقام فوت کرد
مَمد بچه بود بد کُپ کرد …
آره حال و روز مَن خیلی داغون بود
بُغض و گریه های شبانمَم با خون بود
────
تا چَند روز اصَن غذا نمیخوردم
آره دیگه مَن خیلی دَرد کشیدم
از بَچگی مَزه ی فقر چشیدم
────
نَسخ یه نفرم که مَنو دَرکم کنه
نه با دیدن مُشکلات مَنو ترکم کنه
مَنو بَد مُحاصره کرد سلسله ی غم
قلبم بَد ویران شد مِثل زلزله بم
────
میگن خُدا غَمارو بهت هدیه میکنه
آره مَن دیدم که مرد گریه میکنه
آره گریه میکردم شبا بالای پُشت بوم
بی پولی کودک دَرونمو کشته بود
────
هیچکی بادکنک بَچگیمو باد نکرد
هیچوقتم هیچکسم مَنو شاد نکرد
از هَمون بچگی خودمون کار کردیم
خودمون با پول خودمون حال کردیم
────
رفیقامو شاد میدیدَم کنار باباشون
چشام پُر از اشک میشدو میکردم دعاشون
که اینا مثل ما یتیم نشن …
پدر گنج خونست اینا فقیر نشن
خونواده ی مَن با دیگران خیلی فرق داشت
یه مُشکل بزرگ به اسم فَقر داشت
توی خونواده ی ما اصلا مُحبت نبود
دور و بر ما پُر شد از آدم حسود
────
از اون آدمایی که هَمیشه توی کمینن
مُنتظر دیدن جنازت روی زمینن
هَمونی که تو مُحبتتو میریختی به پاش
توی جَمعیت گمشی دَر نمیاد صداش
────
دیگه نمیگه این هَمونی که خوبی کرده
مَمل دیگه پیر شده مَمل کوه درده
پلیس گفت اینو بگیر سَریع دَستبند زد
قاضی گفت جُرم گفت این بوده لبخند زد
────
قاضی لبخند تو شَهر ما دیگه جُرم نبود
چقدر خوب میشد تو دُنیا دیگه ظلم نبود
قاضی دُخترا تو تنهاییشون جیغ میزنن
قاضی پسرامون هَمگیشون اسیر موادن
────
اینا اینجوری نَبودن اینا هَمه با سوادن
قاضی با آرامبخش هَمه که آروم میشیم
قاضی یه نگاه کن هَمه داغون میشیم
قاضی تو این فِکریم چرا توی جوونیمون پیریم
────
چقدر زَجر کشیدیمو از جوونیمون سیریم
قاضی حَقی ندارن وَلی حقتو میخوان
اینجا خوبتو میگن وَلی بدتو میخوان
────
قاضی خونه دُرست میکنن با اسکناس
بیچاره گناهی نَکرده کرده اختلاس
هَمین اختلافات حال مارو بَد کرده
مُخ جوونا رو پوکیده و رَد کرده
────
قاضی تو هَمش بیا بگو عیب نداره
یارو فقیره پول و لباس عِید نداره
دیگه انتظاری نی جوونا سالم باشن
تو اوج جوونی شکیبا و عالم باشن
21:22:07
از بَچگی یاد گرفتم که تَنها باشم
حَتی اگه زمین خوردَم خودَم تنها پاشم
توی کانون گرم خونواده نَبودم
چون که ننه بابا بالا سَرم نَبودن
────
خُدا بیامرز آقام میومَد مَدرسه
مُدیر میگفت چرا پسرت انقدر دِپرسه
آقام میگفت این تو کودَکی با هَمه فرق داشت
خیلی بَچه بود وَلی بزرگ بودَن حرفاش
────
هَمه چی خوب بود که آقام فوت کرد
مَمد بچه بود بد کُپ کرد …
آره حال و روز مَن خیلی داغون بود
بُغض و گریه های شبانمَم با خون بود
────
تا چَند روز اصَن غذا نمیخوردم
آره دیگه مَن خیلی دَرد کشیدم
از بَچگی مَزه ی فقر چشیدم
────
نَسخ یه نفرم که مَنو دَرکم کنه
نه با دیدن مُشکلات مَنو ترکم کنه
مَنو بَد مُحاصره کرد سلسله ی غم
قلبم بَد ویران شد مِثل زلزله بم
────
میگن خُدا غَمارو بهت هدیه میکنه
آره مَن دیدم که مرد گریه میکنه
آره گریه میکردم شبا بالای پُشت بوم
بی پولی کودک دَرونمو کشته بود
────
هیچکی بادکنک بَچگیمو باد نکرد
هیچوقتم هیچکسم مَنو شاد نکرد
از هَمون بچگی خودمون کار کردیم
خودمون با پول خودمون حال کردیم
────
رفیقامو شاد میدیدَم کنار باباشون
چشام پُر از اشک میشدو میکردم دعاشون
که اینا مثل ما یتیم نشن …
پدر گنج خونست اینا فقیر نشن
خونواده ی مَن با دیگران خیلی فرق داشت
یه مُشکل بزرگ به اسم فَقر داشت
توی خونواده ی ما اصلا مُحبت نبود
دور و بر ما پُر شد از آدم حسود
────
از اون آدمایی که هَمیشه توی کمینن
مُنتظر دیدن جنازت روی زمینن
هَمونی که تو مُحبتتو میریختی به پاش
توی جَمعیت گمشی دَر نمیاد صداش
────
دیگه نمیگه این هَمونی که خوبی کرده
مَمل دیگه پیر شده مَمل کوه درده
پلیس گفت اینو بگیر سَریع دَستبند زد
قاضی گفت جُرم گفت این بوده لبخند زد
────
قاضی لبخند تو شَهر ما دیگه جُرم نبود
چقدر خوب میشد تو دُنیا دیگه ظلم نبود
قاضی دُخترا تو تنهاییشون جیغ میزنن
قاضی پسرامون هَمگیشون اسیر موادن
────
اینا اینجوری نَبودن اینا هَمه با سوادن
قاضی با آرامبخش هَمه که آروم میشیم
قاضی یه نگاه کن هَمه داغون میشیم
قاضی تو این فِکریم چرا توی جوونیمون پیریم
────
چقدر زَجر کشیدیمو از جوونیمون سیریم
قاضی حَقی ندارن وَلی حقتو میخوان
اینجا خوبتو میگن وَلی بدتو میخوان
────
قاضی خونه دُرست میکنن با اسکناس
بیچاره گناهی نَکرده کرده اختلاس
هَمین اختلافات حال مارو بَد کرده
مُخ جوونا رو پوکیده و رَد کرده
────
قاضی تو هَمش بیا بگو عیب نداره
یارو فقیره پول و لباس عِید نداره
دیگه انتظاری نی جوونا سالم باشن
تو اوج جوونی شکیبا و عالم باشن
21:22:07